طبقه بندی و خلاصه چند نظریه مطرح روانشناسی دنیا
![طبقه بندی و خلاصه چند نظریه مطرح روانشناسی دنیا طبقه بندی و خلاصه چند نظریه مطرح روانشناسی دنیا](/img/../articles/file_20250107_1536_99371.jpg)
تا به امروز نظریه های رواندرمانی متعددی معرفی شده است. رواندرمانی که به معالجه از راه گفتگو معروف است به تکنیکهایی اشاره دارد که به افراد کمک میکنند رفتارها، افکار و هیجانات خود را که باعث ایجاد مشکلات یا پریشانی شدهاند تغییر دهند. رواندرمانی اصطلاحی است که درمان اختلالهای روانشناختی و پریشانیهای روانی را از طریق تکنیکهای کلامی و روانشناختی درمان میکند. در این مقاله نظریه های رواندرمانی و طبقهبندی آن را معرفی میکنم.
انواع رواندرمانی
نظریه های رواندرمانی
درمانهای روانکاوی و روانپویشی
درمانهای شناختی و رفتاری رفتاری
درمانهای انسانگرایانه
درمانهای یکپارچهنگر یا کلنگر
درمانهای سیستمی
رواندرمانی یکی از شاخههای روانشناسی است که به درمان مشکلات روانشناختی میپردازد اما صرفاً به آن محدود نمیشود. رواندرمانی میتواند برای ارتقای شخصی و بهبود عملکرد تحصیلی، شغلی و ارتباطی نیز به کار گرفته شود.
شاید عجیب به نظر برسد که اصلیترین فعالیت روانشناسان یعنی رواندرمانی تعریف واحدی که از سوی همگان پذیرفته شده باشد ندارد. همهی ما به طور شهودی میدانیم که رواندرمانی به چه معناست اما هنگامی که میخواهیم آن را تعریف کنیم دچار سردرگمی میشویم. زیرا نمیتوان آن را طوری تعریف کرد که گستردگی موجود در نظریهها و تکنیکهای رواندرمانی، تنوع مراجعان و مشکلات روانشناختی را تحت پوشش قرار دهد.
به عنوان مثال نظرسنجی به عمل آمده از رواندرمانگران و بررسی نظریههای رواندرمانی نشان میدهد که حداقل ۸۰۰ نظریه مختلف در رشته رواندرمانی مطرح شده است. قرار دادن این نظریهها زیر یک چتر کار بسیار دشواری است. علاوه بر این در هر نظریهای، چندین تکنیک مختلف برای رسیدگی به مشکلات درمانجویان معرفی شده است. همچنین مشکلات روانشناختی از فراوانی قابل ملاحظهای برخوردار هستند. از این رو، ارائهی تعریف واحدی برای این چندگانگیها بهراحتی میسر نمیشود.
علیرغم وجود مشکلات نظری و عملی مختلفی که در ارائه تعریف رواندرمانی وجود دارد، نظریهپردازان و نویسندههای متعددی تلاش کردهاند تعریفی از رواندرمانی ارائه دهند. اجازه بدهید کار خود را با ارائه یک تعریف شروع کنیم. یکی از نویسندگان کتابهای رواندرمانی کارول شاو آستاد (Carol Shaw Austad) است. او در کتاب خود رواندرمانی را به شکل زیر تعریف کرده است:
رواندرمانی رابطه میان آدمهاست. یک نفر به کمک تخصصی نیاز دارد تا عملکرد خود را بهبود بخشد (بخشند) و یک نفر دیگر میتواند این کمک تخصصی را ارائه دهد.
تعریف فوق از رواندرمانی شروع خوبی برای کاوش در نظریه های رواندرمانی است؛ اما این تعریف بسیار کوتاه و مختصر است و نمیتواند آنچه را که رواندرمانی نامیده میشود پوشش دهد. به عنوان مثال در این تعریف به آموزش درمانگران اشارهای نشده و تکنیکهای رواندرمانی را نادیده گرفته است. علاوه بر این فقط به بهبود عملکرد اشاره کرده و اختلالات روانی را از قلم انداخته است.
کلاس نظریه های رواندرمانی
کلاس نظریه های رواندرمانی
به نظر من بهترین نقطهی شروع برای تعریف رواندرمانی و معرفی نظریه های رواندرمانی مشاهده نحوه کار رواندرمانگران است. در این مشاهده متوجه میشویم که درمانگران در یک اتاق روبروی درمانجوی خود مینشینند و با او در مورد مسائل مختلفی گفتگو میکنند. تلاش درمانگران این است که از دریچه نگاه درمانجو به مشکلات مطرحشده از سوی وی نگاه کنند.
سپس با مشکلات درمانجو همدلی میکنند و سعی میکنند نحوه شکلگیری مشکلات را شناسایی کنند و به درمانجو در مورد آنها بینش و آگاهی دهند. آنگاه با استفاده از روشهای مختلفی که تکنیکهای درمانی نامیده میشوند به درمانجو کمک کنند، مشکلات خود را برطرف کنند. از آنجایی که مشکلات درمانجویان در سه سطح افکار، هیجان و رفتار نمود پیدا میکند، درمانگران برای این سطوح سهگانه تکنیکهای مختلفی ابداع کردهاند.
پاراگراف قبلی به طور کلی یک خلاصه از فعالیتهای درمانگران است. درمانگران برای اینکه به این نقطه برسند باید آموزشهای بسیاری را طی کنند و سالها مشغول تحقیق و مطالعه باشند. آنها باید حداقل در یک نظریه، تخصص لازم را کسب کنند و حتی خودشان در یک دوره رواندرمانی شرکت کنند.
پس باید یک تعریف بهتر از رواندرمانی ارائه کنیم که تا حد قابل قبولی جامع باشد. پروچاسکا و نورکراس (Prochska & Norcross) در کتاب «نظریه های رواندرمانی: یک رویکرد فراتشخیصی» تعریفی از رواندرمانی ارائه کردهاند که میتوان آن را تعریف نستباً جامعی در نظر گرفت. تعریف آنها بر مبنای یکپارچهنگری نظریهها و فنون متعدد رواندرمانی است و ویژگیهای خاصی در آن به چشم میخورد. بهتر است ابتدا به تعریف آنها نگاهی بیندازیم و سپس ویژگیهای آن را تحلیل کنیم:
رواندرمانی کاربرد آگاهانه و هدفمند روشهای بالینی و نگرشهای میانفردی بهدست آمده از اصول روانشناختی ریشهدار است که با هدف کمک به افراد برای تغییر دادن رفتارها، افکار، هیجانها یا سایر ویژگیهای شخصی خودشان به کار میرود. این تغییر باید در مسیری باشد که درمانجویان آن را مطلوب میدانند.
همانطور که مشاهده میکنید در این تعریف، به کاربرد آگاهانه و هدفمند روشهای بالینی اشاره شده است. به این معنا که یک شخص آموزشدیده و تمرین کرده از این روشها استفاده و هدفی را دنبال میکند. روشهای مورد استفاده او برگرفته از اصول روانشناختی است که به طور معناداری توسط پژوهشها تأیید شدهاند. همچنین بر ماهیت چندبعدی تغییر (تغیر افکار، رفتارها و احساسات) تأکید کرده است و اعمال این تغییرات را مبتنی بر درخواست درمانجویان قرار داده است. از این رو، رواندرمانی به کسی تحمیل نمیشود.
انواع رواندرمانی
شکل های مختلف رواندرمانی
شکل های مختلف رواندرمانی
رواندرمانی بسته به سبک درمانگر و نیازهای درمانجو میتواند به شکلهای مختلفی اجرا شود. برخی از انواع رواندرمانی عبارتاند از:
درمان فردی: در این نوع، یک درمانگر و یک درمانجو با هم جلسات رواندرمانی را برگزار میکنند.
زوجدرمانی: در این شیوه درمانی یک درمانگر با زوجهایی که مشکلات ارتباطی با یکدیگر دارند کار میکند.
خانوادهدرمانی: در این روش پویاییهای خانواده و تمامی اعضای خانواده مورد درمان قرار میگیرند.
گروهدرمانی: گروه درمانی شامل افرادی است که یک هدف مشترک دارند. در این شکل از رواندرمانی، افراد مختلفی به همراه یک یا دو درمانگر جلسات رواندرمانی را برگزار میکنند.
نظریه های رواندرمانی
امروزه نظریه های رواندرمانی بسیاری توسط روانشناسنان مطرح شده است. در یک نظرسنجی که توسط نورکراس و همکارانش (۲۰۱۸) انجام شده است معلوم شد که حدود ۸۰۰ نظریه مختلف وجود دارد. در واقع تعداد نظریه های رواندرمانی آنقدر زیاد است که مطالعه تمامی آنها یک عمر وقت میخواهد.
اما کتابهایی که تحت عنوان نظریه های رواندرمانی و مشاوره منتشر میشوند تلاش میکنند نظریه های رواندرمانی اصلی را به صورت مختصر معرفی کنند. تعداد نظریههایی که عموماً در این کتابها به طور کامل معرفی میشوند به ندرت از ۱۵ نظریه تجاوز میکند. علاوه بر این در دانشکدههای روانشناسی، اهمیت زیادی به نظریه های رواندرمانی داده نمیشود.
به عنوان مثال عموماً نظریه های رواندرمانی به صورت یک درس سهواحدی ارائه میشود و در طول یک ترم، استاد مربوطه نمیتواند بیشتر از ۴ یا ۵ نظریه را تدرس کند. بنابراین اصولاً دانشجویان روانشناسی با نظریه های اصلی به مقدار کافی آشنا نیستند. البته این انتقاد به تمامی دروس دانشگاهی صدق میکند.
در این مقاله من سعی میکنم تمام نظریه های رواندرمانی اصلی را معرفی و طبقه بندی کنم. انجمن روانشناسی آمریکا (APA) نظریه های رواندرمانی را به پنج طبقه تقسیم کرده است:
درمانهای روانکاوی و روانپویشی
درمانهای رفتاری
درمانهای شناختی
درمانهای انسانگرا
درمانهای یکپارچهنگر
اما این طبقهها تمامی رویکردهای رواندرمانی مانند رویکرد سیستمی و رویکردهای پستمدرن را شامل نمیشود. علاوه بر این میتوان رویکردهای رفتاری و شناختی را با یکدیگر ترکیب کرد. بنابراین فهرست نهایی طبقهبندی نظریه های رواندرمانی را میتوان به شکل زیر ارائه کرد
درمانهای روانکاوی و روانپویشی
درمانهای شناختی – رفتاری
درمانهای انسانگرا
درمانهای سیستمی
درمانهای پستمدرن
درمانهای یکپارچهنگر
درمانهای روانکاوی و روانپویشی
رویکردهای روانکاوی اصولاً با انگیزش ناهشیار، تأکید بر تأثیرات دوران کودکی بر شخصیت، و بازسازی شخصیت مشخص میشوند. اکثر رویکردهای روانکاوی، بینش پیدا کردن درمانجو را هدف اصلی درمان میدانند. در حال حاضر نظریههای روانکاوی و روانپویشی بسیار زیادی وجود دارد:
زیگموند فروید
زیگموند فروید
روانکاوی کلاسیک: پدر روانکاوی، زیگموند فروید است و نظریهها و تکنیکهای درمانی ملهم از کارهای فروید را میتوان روانکاوی کلاسیک نامید.
تحلیل ایگو: تحلیل ایگو یا روانشناسی ایگو یکی از نظریه های رواندرمانی از نوع روانکاوی است. تحلیل ایگو بر نظریه سائق تأکید دارد. در این نوع درمان درمانگر همچون همکار و ایگوی کمکی عمل میکند. اهداف درمان عبارتاند از نیرومند کردن ایگو در فضایی عاری از تعارض، تحکیم هویت و بهبود بخشیدن روابط بین فردی. تکنیکهای تحلیل ایگو عبارت اند از: تفسیر مشکلات پیشادیپی، اصلاح و مرمت رشد روانی-اجتماعی و تأکید بر مشکلات فعلی.
روانشناسی خود: هاینز کوهات نظریه فروید را بسط داده و آن را روانشناسی خود نامیده است. بسط نظریه روانکاوی کلاسیک فروید توسط کوهات شامل طرح مواردی همچون خود هستهای است که یک ساختار شخصیتی است و محرک درک همدلانه، تعاملات بین فردی، عزت نفس و انطباق سالم است. در مدل روانشناسی خود تجربهها در روابط رشدی اولیه هسته اصلی شخصیت را شکل میدهند. درمانگر روانشناسی خود از همان تکنیکهای روانکاوی کلاسیک استفاده میکند.
روابط ابژه: روابط ابژه گونهای از نظریه روانکاوی است که از باور زیگموند فروید مبنی بر اینکه انسانها با انگیزههای جنسی و پرخاشگرانه برانگیخته میشوند، متفاوت است، در عوض نشان میدهد که انسانها عمدتاً با نیاز به تماس با دیگران – نیاز به ایجاد روابط – برانگیخته میشوند.
هدف درمانگر روابط شی این است که به فرد در درمان کمک کند تا تصاویر ذهنی اولیه ای را که ممکن است به مشکلات موجود در روابط فرد با دیگران کمک کند، کشف کند و آنها را به گونه ای تنظیم کند که عملکرد بین فردی را بهبود بخشد. نظریه روابط شیء بر روابط درونی ما با دیگران متمرکز است. بر اساس این نظریه، مهارتهای ارتباط مادام العمر ما به شدت در دلبستگیهای اولیه ما با والدین، به ویژه مادرانمان ریشه دارد. اشیاء به افراد یا اقلام فیزیکی اطلاق می شود که به طور نمادین یک شخص یا بخشی از یک شخص را نشان می دهند. بنابراین، روابط ابژه، روابط درونی شده ما با آن افراد است.
روانپویشی کوتاهمدت: درمانهای پویشی کوتاهمدت محصول فشارها و الزامات اجتماعی، اقتصادی و عملی هستند. روابط درمانی فعالانه و دارای اهداف متمرکز و طرح درمان هستند. فنون درمانی همان روشهای روانکاوی کلاسیک است اما با دفاعهای درمانجو محکمتر برخورد میشود.
درمانگر در درمان اضطرابزای کوتاه مدت سیفنوس، نقش مربی و دوست را بازی میکند. در این درمان، تمرکز اصلی روی حل و فصل مشکلات ادیپی، جدایی و سوگ است.
درمانگر در نظام تاویستاک دیوید مالان، فرمولبندیهای مقدماتی سادهای انجام میدهد. هدف حل و فصل مشکلات مرکزی در مثلث تعارض و مثلث شخص است.
در رواندرمانی فشرده دوانلو، درمانگر از طریق تفسیرهای سرسختانه، به انتقال شدید رسیدگی میکند. هدف درمان ایجاد تغییر سریع در منش است.
درمانگر در رواندرمانی دارای محدودیت زمانی مان، وقتنگهدار است. هدف درمان کاهش خودانگارههای منفی، خنثی کردن تأثیرات غیردرمانبخش زمان و تمرکز بر استقلال، سطح فعالیت، عزت نفس و سوگ است.
روانکاوی اجتماعی: کارن هورنای با فروید به خاطر نگاه جنسیتزدهی آن مخالفت کرد. او به جای اینکه مانند فروید روی عقدهی ادیپ تمرکز کند مطرح کرد که مردها دچار عقدهی رحمی هستند.
روانکاوی بین فردی: سالیوان نظریه روانکاوی بین فردی را مطرح کرده است. او شخص را در چارچوب و بافت بین فردی میبیند. از نظر او رابطه درمانی در عمل یک بافت بین فردی است. اهداف درمان روانکاوی بین فردی عبارت اند از اصطلاح ادراکهای زیانآور و کنترل اضطراب
روانشناسی تحلیلی: یکی از شاگردان اصلی فروید، یونگ بود که بعدها از یکدیگر جدا شدند. یونگ روانشناسی تحلیلی را ابداع کرد. در روانشناسی تحلیلی یونگ مفاهیمی از قبیل ناهشیار جمعی، کهنالگوها، نگرشها و کارکردها وجود دارد. اهداف روانشناسی تحلیلی یونگ عبارتاند از کمک به درمانجو برای رسیدن به یکپارچگی، تفرد و تحقق خویشتن از طریق تکنیکهای انتقال، انتقال متقابل، تفسیر رؤیا و تداعی واژه.
روانکاوی رابطهای: صورتی از رواندرمانی است که روی رابطهها تمرکز میکند. ماترس رابطهای که شامل خود، شئ و تعاملات میان فردی است، اصل سازماندهنده و دیدگاهی است که دادههای بالینی بر اساس آن تفسیر میشوند. در این نوع روانکاوی، روابط شکلدهندهی اولیه با مراقبان و اطرافبیان به شخصت شکل میدهند.
درمانهای شناختی و رفتاری رفتاری
آرون تی بک
آرون تی بک
دسته بزرگی از نظریه های رواندرمانی مربوط به درمانهای شناختی – رفتاری است. این درمانها عموماً معتقدند که افکار و نحوه فکر کردن افراد، احساسات و رفتارها را ایجاد میکند. اگر این افکار منفی باشند احساسات و رفتارهای منفی و ناکارآمد از افراد سر میزند. درمانهای شناختی – رفتاری انواع مختلفی دارند:
رفتاردرمانی: رویکرد رفتاری از اولین نظریه های رواندرمانی است. این رویکرد بر نقش یادگیری در ایجاد رفتارهای عادی و غیرعادی تمرکز دارد.
یکی از افرادی که در ایجاد و توسعهی رفتاردرمانی نقش دارد ایوان پاولف است. ایوان پاولف یکی از اصلیترین انواع یادگیری به نام شرطیسازی کلاسیک را کشف کرد. بعدها ژوزلف ولپی از شرطیسازی کلاسیک برای ابداع حساسیتزدایی منظم استفاده کرد که یک روش بسیار مؤثر برای درمان انواع فوبیاست.
شخصیت دیگری که در رفتاردرمانی اهمیت دارد ثورندایک است. ثورندایک شرطیسازی عامل را کشف کرد. بعدها اسکینر شرطیسازی عامل را توسعه داد و انواع برنامههای تقویت را کشف کرد. امروزه تکنیکهای متعددی مبتنی بر شرطیسازی عامل هستند.
درمان شناختی: این درمان بر نحوهای که افراد فکر میکنند تمرکز میکند نه بر رفتارهای آنها. درمانگران شناختی معتقدند که افکار ناکارآمد منجر به رفتارها و هیجانهای ناکارآمد میشوند. پیشگامان این نظریه های رواندرمانی، آلبرت الیس و آرون تی بک هستند.
درمان عقلانی رفتاری عاطفی آلبرت الیس (REBT) نوعی درمان شناختی است که توسط آلبرت الیس توسعه یافته است. REBT رویکردی کنشگرا است که بر کمک به افراد برای مقابله با باورهای غیرمنطقی و یادگیری نحوه مدیریت احساسات، افکار و رفتارهای خود به شیوهای سالمتر و واقعیتر متمرکز است. زمانی که افراد در مورد خود یا جهان باورهای غیرمنطقی داشته باشند، ممکن است مشکلاتی ایجاد شود. REBT به افراد کمک میکند تا آن باورها و الگوهای تفکر منفی را برای غلبه بر مشکلات روانی و پریشانی روانی شناسایی و تغییر دهند.
درمان شناختی رفتاری بک: این درمان که به CBT معروف است روی افکار منفی خودآیند، افکار واسطهای منفی و باورهای هستهای تأکید میکند. علاوه بر این از تکنیکهای رفتاری برای کمک به درمانجویان استفاده میکند. این درمان که توسط بک معرفی شد در دنیای رواندرمانی توسعهی زیادی پیدا کرد و امروزه یکی از پرچمداران اصلی نظریه های رواندرمانی است. درمان شناختی رفتاری (CBT) نوعی درمان روان درمانی است که به افراد کمک می کند یاد بگیرند که چگونه الگوهای فکری مخرب یا مزاحم را که بر رفتار و احساسات آنها تأثیر منفی میگذارد، شناسایی و تغییر دهند.
درمانهای موج سوم: در سالهای اخیر، نظریه های رواندرمانی شناختی – رفتاری به سه موج نسبتاً متفاوت تقسیم شدهاند. موج اول همان درمانهای رفتاری کلاسیک هستند که بر شرطیسازیها مبتنی هستند. موج دوم، درمان شناختی است که بر افکار ناکارآمد تأکید میکند. اما در موج سوم، به جای تأکید بر افکار ناکارآمد و رفتارهای آشکار افراد بر فرآیندهای پذیرش و ذهنآگاهی تأکید میشود.
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) یکی از نظریه های رواندرمانی کنشگراست که از رفتاردرمانی سنتی و درمان شناختی-رفتاری نشات میگیرد. درمانجویان یاد میگیرند که از اجتناب، انکار و مبارزه با احساسات درونی خود دست بردارند و در عوض، بپذیرند که این احساسات عمیقتر، پاسخهای مناسبی به موقعیتهای خاصی است که نباید مانع از پیشروی در زندگی آنها شود. با این درک، مراجعان شروع به پذیرش دشواریهای خود میکنند و متعهد میشوند که تغییرات لازم را در رفتار خود ایجاد کنند، صرف نظر از اینکه در زندگی آنها چه میگذرد و چه احساسی نسبت به آن دارند.
رفتاردرمانی دیالکتیک (DBT) یک برنامه رواندرمانی ساختاریافته با یک مؤلفه آموزشی قوی است که برای ارائه مهارتهایی برای مدیریت احساسات شدید و مذاکره در روابط اجتماعی طراحی شده است. این درمان که در ابتدا برای مهار انگیزههای خودتخریبی بیماران مزمن خودکشی ساخته شده بود، درمان انتخابی برای اختلال شخصیت مرزی، اختلال در تنظیم احساسات و مجموعهای از بیماریهای روانپزشکی است. این درمان شامل آموزش گروهی و جلسات درمانی فردی است که هر دو به صورت هفتگی به مدت شش ماه تا یک سال انجام می شود. DBT از درمانهای شناختی رفتاری نشئت گرفته است، بنابراین در برخی از روشها و اهداف درمانی با هم اشتراک دارند، و همچنین مبتنی بر شواهد است. آنچه برای DBT منحصر به فرد است تمرکز آن بر ایجاد تعادل بین پذیرش و تغییر است.
درمان فراشناختی (MCT) یک رواندرمانی متمرکز بر اصلاح باورهای فراشناختی است که حالتهای نگرانی، نشخوار فکری و تثبیت توجه را تداوم میبخشند. این درمان توسط آدریان ولز بر اساس مدل پردازش اطلاعات توسط ایجاد شد. درمان فراشناختی (MCT) یک پیشرفت اخیر در درک علل مشکلات سلامت روان و درمان آنها است. این رویکرد مبتنی بر یک نظریه خاص است که توسط ولز و متیوز (1994) ارائه شده است که در ابتدا برای درمان اضطراب فراگیر استفاده شد و متعاقباً به عنوان یک رویکرد درمانی عمومی گسترش یافت (ولز، 1995، 2000). فراشناخت جنبهای از شناخت است که فرآیندهای ذهنی و تفکر را کنترل میکند.
درمانهای انسانگرایانه
نظریه های رواندرمانی انسانگرایانه بر ظرفیت افراد برای انتخاب منطقی و توسعه حداکثری پتانسیل خود تأکید دارند. نظریه های رواندرمانی انسانگرایانه، که به عنوان اومانیسم نیز شناخته میشود، شکلی از رواندرمانی است که بر ماهیت فردی افراد تمرکز میکند. هدف درمانگران انسانگرا این است که کل فرد، بهویژه ویژگیهای مثبت و پتانسیل رشد او را نه تنها از منظر حرفهای، بلکه از دیدگاه شخصی خود مراجع از رفتارشان در نظر بگیرند. در جلسات تاکید بر ویژگیها و رفتارهای مثبت افراد و توسعه توانایی آنها برای استفاده از غرایز برای یافتن خرد، رشد، شفا و تحقق است. فیلسوفان انسان گرا مانند ژان پل سارتر، مارتین بوبر و سورن کیرکگارد بر این نوع درمان تأثیر گذاشتند.
درمان مراجع-محور: این رویکرد درمانی یکی از نظریه های رواندرمانی است که توسط کارل راجرز معرفی شده است. راجرز معتقد بود که انسانها انگیزه خودشکوفایی دارند و باید موانع آن را برطرف کرد. بر اساس نظر راجرز توجه مثبت مشروط، عدم همدلی و عدم اصالت باعث از بین رفتن انگیزه خودشکوفایی میشود. هدف درمان این است که درمانجو، در بافت رابطه با درمانگر دوباره پتانسیل خودشکوفایی خود را محقق سازد.
کارل راجرز
کارل راجرز
گشتالت درمانی به عنوان یکی از نظریه های رواندرمانی بر آنچه که «کلگرایی ارگانیسمیک» مینامد، اهمیت آگاهی از اینجا و اکنون و پذیرش مسئولیت برای خود تأکید میکند. گشتالتدرمانی به درمانجو کمک میکند تا بر زمان حال تمرکز کند تا واقعاً درک کنند که در آن لحظه چه احساسی دارند و چه اتفاقی میافتد.
درمان اگزیستانسیال (وجودی) بر اراده آزاد، تعیین سرنوشت، و جستجوی معنا متمرکز است – که اغلب بر روی فرد متمرکز است نه بر علائم آن. این رویکرد بر ظرفیت افراد برای انتخاب منطقی و توسعه حداکثری پتانسیل خود تأکید میکند. برخی از روانشناسان درمان اگزیستانسیال را به عنوان نوعی جهتگیری و نگرش درمانی میدانند، نه یک روش متمایز. این نوع درمان اغلب برای درمانجویانی مفید است که تهدیدها یا وحشت وجودی را تجربه میکنند.
درمانهای یکپارچهنگر یا کلنگر
همانطور که گفتم نظریه های رواندرمانی متعددی وجود دارد اما بسیاری از درمانگران خود را به یک رویکرد وابسته نمیدانند. در عوض، آنها عناصری را از رویکردهای مختلف ترکیب و درمان خود را بر اساس نیازهای هر درمانجو تنظیم میکنند. نظریه های رواندرمانی یکپارچه رویکردی برای درمان است که شامل انتخاب تکنیکها از جهتگیریهای درمانی مختلف است که به بهترین وجه برای مشکل خاص درمانجو مناسب است. درمانگران یکپارچهنگر امیدوارند با تطبیق درمان برای فرد، بیشترین تأثیر را داشته باشند.
در التقاطگرایی فنی، تکنیکهای درمانی از رویکردهای مختلف انتخاب میشود. این روش استفاده از فنون مکتبهای مختلف را میطلبد بدون اینکه مواضع نظری آنها را تأیید کند.
در یکپارچهنگری نظری به ابداع مفهومی یا نظری فراتر از ترکیب کردن صرف فنون اشاره دارد. هدف این روش به وجود آوردن چارچوبی مفهومی است که دو یا چند رویکرد نظری را که از همه بهتر است باشند ترکیب نموده و فرض میکند نتیجه آن از هر یک از نظریهها به تنهایی غنیتر است.
رویکرد عوامل مشترک به عنوان بخشی از نظریه های رواندرمانی به دنبال عناصر مشترک در بین سیستمهای نظری مختلف است. به رغم تفاوتهای زیادی که بین نظریهها وجود دارد، ویژگی بارز کاربست مشاوره از متغیرهای اختصاصی تشکیل مییشود که در تمام نظریهها مشترک هستند. تصور میشود که این عوامل مشترک حداقل به اندازه عوامل منحصر به فردی که یک نظریه را از دیگری متمایز میکند برای توجیه کردن نتایج درمان اهمیت دارند.
درمانهای سیستمی
خانوادهدرمانی سیستمی بخشی از درمانها و نظریه های رواندرمانی است که به افراد کمک میکند تا مشکلات خود را در بافت خانواده خود حل کنند، جایی که احتمالاً بسیاری از مشکلات شروع میشود. هر یک از اعضای خانواده برای درک بهتر پویایی گروه خود و اینکه چگونه اقدامات فردی آنها بر یکدیگر و واحد خانواده به عنوان یک کل تأثیر میگذارد، با دیگران همکاری میکند.
یکی از مهمترین پیشفرضهای نظامدرمانی خانواده این است که آنچه برای یکی از اعضای خانواده اتفاق میافتد برای همه اعضای خانواده نیز اتفاق میافتد.
انواع مختلفی از درمانهای سیستمی خانواده وجود دارد:
خانوادهدرمانی آدلری
خانوادهدرمانی چندنسلی
مدل فرآیند تأیید انسان
خانوادهدرمانی تجربی/نمادی
خانوادهدرمانی ساختاری
خانوادهدرمانی راهبردی
درمانهای پستمدرن
در بین نظریه های رواندرمانی، رویکردهای پستمدرن بنیانگذار خاصی ندارند. میتوان از بین کسانی که به این رویکرد کمک کردهاند به اینسو کیم برگ (نظریهپرداز اصلی درمان راهحلمدار کوتاهمدت)، استیو د شازر (درمان راهحل مدار کوتاهمدت)، مایکل وایت (روایتدرمانی) و دیوید اپستون بنیانگذار قصهدرمانی اشاره کرد.
بر خلاف سایر نظریه های رواندرمانی پستمدرنیستها به واقعیتهای ذهنی معتقدند که مستقل از فرآیندهای مشاهدهای وجود ندارد. سازهنگری اجتماعی دیدگاهی درمانی در چارچوب نظریه پست مدرن است: این دیدگاه بر واقعیت درمانجو بدون بحث کردن درباره اینکه آیا دقیق و منطقی است تأکید دارد.
از نظر سازهنگرهای اجتماعی واقعیت بر استفاده از زبان استوار است و عمدتاً حاصل موقعیتهایی است که افراد در آنها زندگی میکند. واقعیتها به صورت اجتماعی ساخته میشوند. مشکل زمانی وجود دارد که افراد قبول داشته باشند که مشکلی وجود دارد که باید به آن پرداخته شود: آدم زمانی افسرده است که که توصیف خود به عنوان افسرده را بپذیرد.
همانطور که مشاهده میکنید تنوع نظریهها و فلسفههای رواندرمانی مختلف باعث ایجاد نظریه های رواندرمانی متعددی شده است. در ادامه فهرستی از نظریه های رواندرمانی را نام میبرم:
روانکاوی فروید
درمان آدلری
روانشناسی تحلیلی
نظریه روابط ملانی کلاین
نظریه روابط شی فیر برن
نظریه روابط ادیت یاکوبسن
نظریه درمان مبتنی بر انتقال
نظریه اریک اریسکون
نظریه رانکاوی اجتماعی کارن هورنای
نظریه درمان بین فردی هری استیک سالیوان
نظریه روانشناسی خود هاینز کوهات
نظریه روابط شی وینی کات
روانکاوی رابطهای
نظریه مارگارت ماهلر
درمان روانپویشی – رفتاری یکپارچهنگر
نظریه درمان پویشی کوتاه مدت دیوید مالان
نظریه درمان پویشی اضطرابزای کوتاهمدت سیفنوس
نظریه درمان پویشی محدودیتمدار دیوید مان
نظریه رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت دوانلو
رویکردهای مبتنی بر دلبستگی
درمان لکانی
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
شناخت درمانی آرون بک
شفقتدرمانی گرینبرگ
رفتاردرمانی دیالکتیک
حساسیتزدایی با حرکات چشم و بازپرداش
درمان شناختی مبتنی ذهنآگاهی
درمان عقلانی عاطفی رفتاری
اکوتراپی
درمان هیجانمدار
درمان وجودی
گشتالتدرمانی
درمان مراجع محور
سایکودراما
نظریه سیستمهای انطباقی منش
نظریه روایتدرمانی
نظریه درمان راهحل مدار کیم برگ
نظریه درمان شناختی تحلیلی
نظریه رواندرمانی بین فردی
درمان چندوجهی آرنولد
درمان کثرتگرا
نظریه طرحوارهدرمانی
نظریه تحلیل روابط متقابل
نظریه درمان فراشناختی
نظریه سیستمهای عاطفی-عصبی
درمان مبتنی بر ذهنیتسازی
حساسیتزدایی منظم
تحلیل رفتار کارکردی
مواجههدرمانی
درمان ساختاری
درمان سیستمی کوتاهمدت
درمانهای معطوف به جنسیت
درمان فرانظری
درمان مبتنی بر روانشناسی مثبت
روان درمانی پویشی تجربی تسریعشده
انزجاردرمانی
فعالسازی رفتاری
رواندرمانیهای جسمانی
رواندرمانی سیستمهای تحلیلی شناختی – رفتاری
انسجامدرمانی
رواندرمانی پویشی ساختزدا
درمان ایگو-حالت
معنادرمانی
درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی
مصاحبه انگیزشی
تأثیردرمانی
اولیهدرمانی
واقعیتدرمانی
رواندرمانی حسی-حرکتی
رواندرمانی حمایتی
درمان پردازش شناختی
درمان تحریک شناختی
هیپنوتیزمدرمانی
ایماگودرمانی
موسیقی درمانی
درمان تعامل والد-کودک
……
دیدگاه خود را بیان کنید