بررسی تخصصی (phrenology) علم جمجمه خوانی اسپرزهایم و گال +(physiognomia) علم چهره شناسی برای متخصصین و مشاوران
دراین مبحث به بررسی نظریه فرنولوژی ( علم جمجمه شناسی ) با مثال های عینی از نقاط مختلف صورت برای شناخت ظاهری خصوصیات افراد می پردازیم .
در قسمت دوم به بررسی نظریه ی فیزیوگنومی ( علم چهره خوانی ) با مثال های عینی می پردازیم .
قابل ذکر است این نمونه فقط می تواند کمک کننده ی مشاوران و روانشناسان باشد و نمی تواند جای دریای بی نهایت علم تخصصی روانشناسی را بگیرد .
فرنولوژی و مسئله تن و روان اسپرزهایم و گال اگر در سال ۱۸۵۰ مقاومت در برابر پذيرش اين نظريه هلمهولتز که انتقال عصبى آنى صورت نمىگيرد وجود داشت به اين دليل که فکر و نمود بدنى آن همزمان هستند، پس روشن است که باور عمومى مردم زمان ما، که روان را با مغز همراه مىدانند در آن موقع مورد قبول عامه واقع نشده بود و حتى موضعى بودن روان در مغز نيز مورد ترديد قرار مىگرفت. ليکن در اين زمان نهضتى را مىيابيم که تقريباً همزمان با پيشرفتهائى بود. هدف اين نهضت اثبات قطعى اين نظريه بود که مغز تنها 'عضو روان' است و قسمتهاى مختلف مغز شامل اعضاء خاص براى خصوصيات متفاوت روانى است. نظر اول عقيده کاملاً جديدى نبود. ارسطو آن را بهعنوان مرکز روان رد کرد و قلب را جايگاه زندگى روانى دانست. مصرىها معتقد بودند که مرکز تفکر در قلب است، ولى قضاوت در مغز يا کليهها قرار دارد. پتياگوراس (Pythagoras) مغز را مرکز روان و تفکر مىدانست و افلاطون عقيدهاى شبيه به او داشت. البته نظريه پتياگوراس حاکم شد و پايدار ماند. آناتوميستهاى اسکندريه نه تنها همين ديدگاه را پذيرفتند بلکه معتقد به موضعى بودن بيشتر مغز بودند. اراسيس تراتوس (Erasistratus) احساس را مربوط به قشر بيرونى مغز و حرکت را به بخش درونى آن منتسب کرد. هروفيلوس (Herophilus) حفرههاى مغز را مخازن نيروهاى حياتى مىدانست و گالن اين عقيده را رايج کرد که ارواح حيوانى از حفرههاى مغز به قلب جريان داشتند و از آنجا توسط شريانها به بخشهاى مختلف بدن توزيع مىگردد. |
حتى اعتقاد به موضعى بودن اختصاصى کاملاً قدمت دارد. البرتوس مگنوس (Albertus Magnus) (۱۲۸۰-۱۱۹۳) احساس را به قسمت جلوى مغز و حافظه را به قسمت عقب آن ارتباط مىداد. قدرت تخيل نيز به قسمتهاى مختلف نسبت داده مىشد. نظريات شبيه اين ديدگاهها در قرون بعدى زياد بود. ويليس (۱۶۲۱-۱۶۷۵) که آناتوميستى قبل از ظهور نيوتون بود، جايگاه حافظه و اراده را در چينخوردگىها، تخيل را در بخش مخطط (Corpus Callosum) و ادراک حسى را به بزرگترين رابط ميانى مغز (Corpus Striatum) و بعضى از عواطف را در ساقهٔ بخش قدامى مغز مىپنداشت. |
در حالىکه آناتوميستها و فيزيولوژيستها مشغول مطالعه مغز بهعنوان عضو اصلى روان بودند، فيلسوفان و روانشناسان علاقهمند به يافتن جايگاه روح بودند. اين يک واقعيت شناخته شدهاى است که دکارت (۱۵۹۰-۱۶۵۰) که موضع روح را تمام بدن مىدانست ولى بهگونهاى مشخصتر در غده صنوبرى (Pineal Gland) در مغز آن را جاى داد و تصور مىکرد که در آنجا روح با بدن ارتباط برقرار مىکند. ولى او به هيچوجه مغز را با روان مرتبط ندانست. او کاملاً به دوگانگى روان و تن اعتقاد داشت و غدهٔ صنوبرى را فقط نقطهاى مىدانست که در آن روان تأثير بر ارواح حيوانى گذارده و مسير آنها را تغيير مىدهد. روح که از ماده ساخته نشده، مکانى را بهخود اختصاص نمىدهد ليکن نياز به نقطه تماس معينى با فضاى مغز دارد. ديدگاهى شبيه اين را لوتزى بدون تعيين نقطه خاصي، در کتاب روانشناسى پزشکى خود، به سال ۱۸۵۲ ارائه داد. سلامت و مهر |
البته تمام اين حدسها بيشتر جنبه فلسفي، و نه علمى و عينى داشتند. برهان قاطع جهت اثبات نقش قطعى مغز بهعنوان تنها عضو روان تا قرن نوزدهم ارائه نشد. ولى در اواخر قرن هجدهم مقدمات پيدايش چنين جبههاى آماده مىشد. در آن زمان بود که بنجامين راش (Benjamin Rush) (۱۸۱۳-۱۷۴۵) در آمريکا، ويليام توک (William Tucke) (۱۸۲۲-۱۷۳۲) در انگلستان و فيليپ پينيل (Philippe Pinel) (۱۸۲۶-۱۷۴۵) در فرانسه به شکل مستقل نهضتهاى خود را براى ايجاد اصلاحات در درمان بيماران روانى برپا نمودند. تا آن زمان به تصور اينکه افراد مجنون داراى ارواح شيطانى هستند از جامعه طرد شده و در قيد و بند قرار مىگرفتند و در سياهچالها شکنجه مىشدند. رهبران نهضتهاى پزشکى اين ديدگاه را اشاعه دادند که حرکات و رفتار مجانين بهعلت بيمارى است و بايد تحت درمان پزشکى و رفتار انسانى قرار گيرند. روند اين تغيير به آهستگى بسيار صورت گرفت و تأثير آن در زمان مرگ پينيل به سال ۱۸۲۶ از محدوده پاريس بيرون نرفته بود. با وجود اين، نهضت آنقدر اهميت داشت که در برابر باور عمومى که مجانين را پليد و شيطانى مىدانستند و خود آنها را مسئول وضع نابهنجار خود مىپنداشتند قد علم کند و جنون را بهعنوان بيمارى نمايانده و رفع مسئوليت از بيمار بنمايد. نتيجه ديگر اين حرکت اين بود که با شناختن و قبول اين مطلب که روان بهعنوان موضوع بيمارى تلقى مىشود اتکاء آن را به بدن که مرکز تمام بيمارىهاى ديگر شناخته شده بود تحکيم نمود. بهدليل شهرتى که اين نهضت يافت و مهمتر از آن تأثيرى که بر مسئله تن و روان گذارد، بيان اهميت آن در اينجا الزام پيدا مىکند. |
فرنولوژى جاذبهٔ فوقالعادهاى براى عموم مردم داشت. مهمترين و بزرگترين معمائى که براى انسان وجود دارد در درجه اول وجود خود او و در درجه دوم وجود ديگران است. در فرنولوژى بهنظر مىرسيد که انسان کليد اين معما را يافته است، کليدى که در آزمايشگاه علم ساخته شده و کاربرد آن بسيار ساده است. اين ديدگاه در واقع نوعى الهام علمى تلقى مىشد. بهعلاوه مردان متفکر زمان علاوه بر گال و اسپرزهايم نيز از آن جانبدارى مىنمودند. شايد مهمترين اين افراد جورج کمب (George Combe) (۱۸۵۸-۱۷۸۸) بود. او که يک اسکاتلندى بود پس از تحقير فرنولوژي، تحت تلقينات اسپرزهايم به آن گرويد، از سال ۱۸۱۷ تا زمان مرگ به سال ۱۸۵۸ از آن بهشدت پشتيبانى نمود. او درباره فرنولوژى بسيار نوشت و سخن گفت و همانند اسپرزهايم براى گسترش آن به آمريکا نيز سفر کرد. او نامزد رياست کرسى منطق در دانشگاه ادينبورگ بود گرچه براى تصدى اين سمت او را به نفع سرويليام هميلتون (Sir William Hamilton) کنار زدند. |
'علم جديد' در آمريکا و انگلستان شروع به گسترش کرد. در آمريکا برادران فالر (Fowler Brothers) در پيشبرد اين نهضت بسيار مؤثر بودند و انستيتو فرنولوژى تا سال ۱۹۱۲ نيز وجود داشت. در يک دوره، بيست و نه جامعه و چند مجله فرنولوژى در بريتانياى کبير وجود داشت. مجلهاى تحت عنوان The Journal of Phrenology در سال ۱۸۲۳ در ادينبورگ متولد و در سال ۱۹۱۱ در پنسيلوانيا از بين رفت. بدين ترتيب فرنولوژى براى يک قرن اشاعه يافت! البته اين نظريه هرگز در علم کاملاً پذيرفته نشد. در روزگار گال که حداقل احتمال علمى بودن آن مىرفت از سوى کسانى مانند سرچارلز بل، سرويليام هميلتون، توماس براون و دانشمندان بزرگ ديگر مورد مخالفت قرار گرفت. بعدها که دانش فيزيولوژى احتمال صحت آن را بهکلى مردود دانست، باز هم جاذبه عمومى خود را نگاهداشت ولى از طرف جوامع علمى کاملاً بىاساس و غيرقابل قبول تلقى مىشد. فرنولوژى خيلى سريع همان جايگاهى را که امروزه Psychic Research پيدا کرده بهخود اختصاص داد، بدين معنى که مردان علم به آن با شک و ترديد مىنگريستند، زيرا که اثبات نگاشته بود و براى رسيدن به مقصود خود از روشهاى غيرعلمى و تبليغات استفاده مىشد، ليکن در نهايت نيز اثبات قطعى عدم وجود آن نيز امکانپذير نبود. |
از نظر ما اهميت فرنولوژى در تأثيرى است که بر طرز تفکر علمى زمان خود نمود. در حالىکه بسيارى به صحت وجود همبستگى واقعى بين قوههاى روانى و برآمدگىهاى کاسه سر، شک داشتند، ولى از دو جناح بهخصوص حملات اصولى به اين نظريه مىشد. فيزيولوژيستها اعتقاد به رابطه قسمت بيرونى سر با محتوا و قوههاى درونى آن نداشتند و فيلسوفان نيز به تجزيه روان به قوهها که هريک داراى اعضاء جدا از يکديگر باشند اعتراض مىکردند زيرا که چنين برداشتى اصل وحدت روان را ناديده مىانگاشت. |
دکارت وظيفه اتصال بين روان و تن را به غده صنوبرى مغز محول نموده بود. زيرا که هر عضو مغز، عضوى مشابه خود را در قسمت ديگر داشت. حال بايد پرسيد که واکنش دکارت در اين مورد که سى و هفت عضو در مغز موجود و براى هريک نيز يک يدک مشابه وجود دارد چه مىبود؟ در قرن نوزدهم نظريه وحدت روان هنوز به اندازه کافى قوى بود که در برابر تجزيه و تحليل فرنولوژيک مقاومت نمايد و همانطور که ديديم درست بههمين دليل بود که در مقابل کوشش هلمهولتز جهت اندازهگيرى سرعت انتقال تکانه عصبى مقاومتهائى ايجاد شد. |
ديدگاه گال و اسپرزهايم نشاندهنده تأثير نظريهاى است که در عين حالى که غلط بود، ليکن آنقدر صحت داشت که سبب پيشرفت تفکر علمى گردد. صحت آن در وهله اول بهعلت تثبيت مغز بهعنوان 'عضو روان' بود. اين باور باعث شد که گمراهى در جهت پژوهشها و پيشرفتهائى که منجر به ايجاد روانشناسى فيزيولوژيک گردد پيدا نشود و دست دانشمندان را در تحقيق در اين زمينه باز بگذارد. تا زمانىکه جايگاه روان در قلمرو حدسيات ماوراء طبيعت بود، هيچگونه روش علمى جهت مطالعه آن نمىتوانست ارائه شود ولى بهمحض کنار گذاشتن اين ديدگاه و استقرار بينش علمى به جاى آن، فيزيولوژى مغز و روان و فيزيک احساس، آماده پيشرفت شدند. کمک بزرگ ديگرى که فرنولوژى به علم نمود تأکيدى بود که بر موضعى بودن عملکرد مغز مىنمود. گرچه همبستگىهاى فرنولوژيک صحت نداشتند، ليکن بر اين اساس فکر دانشمندان متوجه اين امر شد که بهشکل منطقى قسمتهاى مختلف مغز بايد وظايف مختلف فيزيولوژيک و شايد پسيکوفيزيولوژيک داشته باشد. استقرار اين باور امرى بسيار بااهميت در علم بود. |
خلاصه اينکه فرنولوژى نقش مبهم خود را بهعنوان علت و معلول جو فرهنگى (Zeitgeist) که از نظريه غيرعلمى دکارت درباره روان، دور و به مفهوم مادىتر فعاليتهاى نورونى نزديک مىشد، ايفاء نمود. در واقع مىتوان گفت که عدم صحت فرنولوژى فقط در جزئيات و نيز تعصبى که پيروان آن نشان مىدادند، بود. بارها اتفاق افتاده است که اهميت يک نظريه در پيشرفت علم در جنبهاى غير از آنچه که طرفداران آن متصور مىشدند، بوده است! چـهره خـوانـی به این مـعـنـا است که شما فـقــط با با نگاه کردن به صورت اشخاص پی بـه خـصـوصـیات اخلاقی و شخصیتی او ببرید. چـهره خـوانـی توسـط مردم در اعصار مختلف انجام شده است...
شـناخـتـن افراد تنها از روی خصوصـات ظـاهـری آنها مساله بسیار جالبی است. نـکات ظـریف و دقیـق وپیچیدگیهای بسیاری در علـم چهره خوانی وجـود دارد ولی ما در اینجا به بیان نکات اصلی تر و مهمتر آن بسنده می کنیم. ● چهره خوانی چیست؟ بشر در طول قرون متمادی سعی نموده تا با پیوند زدن خصـیصـه هـای صـورت افـراد بـه ویژگی های شخصیتی متوجه افکار و درون دیگران شود. با گـذشـت سـالها علم چهره شناسی نیز گسترش یافته و به شاخه های مختلف تـقسـیم شـده است. بـرای مثـال متوپوسکپی علم پی بردن به سیرت و درون آدمی از روی خطوط روی پیشانی است. فرنولوژی علم جمجمه خوانی و مطالعه طرز تشکیل جمجمه میباشد که به بنا نهادن شخصیت و امیال ذاتی و روانی افراد کمک می کند. فیزیـوگـنومی یا عـلم چـهره شـنـاسی، موضوعی است که ما به آن خواهیم پرداخت. این علم به ما می آموزد که چگونه از روی چهره افراد پی به شخصیت آنها ببریم. امروزه دانشمندان به چنین علومـی، شـبـه علـوم اطـلاق کرده و بـهای زیـادی بــه آن نمی دهند و هـمانند عـلومی مانـنـد طالع بـینی به آنها می نگرند: اثبات نشده ولی بیضرر. با این وجود هنوز بسیاری از مردم چهره خوانی را راهی مطمئن برای قضاوت در مورد افراد می دانند. چیزی که اهمیت دارد این اسـت کـه چـهره را بصورت کامل و دقیق مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و تا رسیدن به همه حقایق از قضاوتهـای شـتابزده اجتناب کنیم. اکنون گذری می کنیم بر نکات بنیادین چهره خوانی و چگونگی تشخص شخصیت افراد
▪ شکل صورت
ـ دراز و کشیده: افرادی که دارای چنین صورتی هستند عموما دارای صـبر و تحمل زیاد بوده و توانایی حل مشکلات در آنها بیشتر است. جـذابـیـت و خوش ترکیب بودن افراد با چنین صورتی نشانگر این است که آنها معمولا کارهای خـود را نـیـمـه تمام رها نکرده و عادت به انجام امور بطور تمام و کمال دارند. - گرد: این شکل دلالت بر امیدواری زنده دلی و انرژی دارد. اینگونه افراد می تـوانند اتاقی دلگیر و ساکت را به بمبی از خنده و شادی تبدیل کنند. - پهن: اینگونه اشخاص بردبار و مهربان و معمولا افراد روشنفکری می باشند. - مربعی: طرفدار استقلال فردی و فردگرایی، سختـکوشـی بـرای دسـتـیـابی بـه آرزوها، زیرکی و فعال بودن از ویژگیهای این افراد محسوب می شود .
▪ پیشانی
ـ صاف: کسانیکه که دارای خطوط در پیشانی نیستـنـد، افـرادی اندیشمند و همیشه در حال تفکر می باشند و در تصمیم گیریها سریع و منطقی عمل می نمایند. ـ چروکیده: وجود خطوط در سطح پیشانی نشان می دهد که ایـنـگونه افراد به سرعت هیجان زده و احساساتی شده و سریع آشفته و پریشان حال می گردند . پیشانی بیرون زده: نشانگر تخیلگرا بودن و ابتکار در زندگی شخصی شماست. پیشانی که به سمت عقب شیب دارد: نشانگر حافظه قوی و واکنش سریع به اعمال است. پیشانی صاف: نشانگر تصمیمگیری فیالبداهه و پذیرای عقاید جدید و متفاوت است.
▪ چشم
رمانها، داستانها و اشعار بسیار زیادی در مورد چشم و ارتباط آن با خصوصیات روحی و روانی انسان نوشته شده است. چشمها هیچگاه دروغ نمی گویند؛آنها بیانگر احساس درونی و واقعی ما می باشند. ـ اضطراب: اگر مابین عنبیه و پـلک پـایینی هـر دو چشم مـقداری سفیدی وجود داشت، آن شخص انسانی مضطرب و نگران است. ـ تندخویی: اگر بالای عنبـیه بخشی سفید رنگ وجود داشت، علاوه بر استرس نشانگر تندخویی و پرخاشگری در فرد است. ـ روان پریشی: چنـانچه دور تا دور عنبیه را سفیدی فرا گرفته باشد، نشانگر عدم تعادل و پایداری روح و روان فرد خواهد بود. ـ شادی: وجـود خـطوط کـوچـک در خـارج از چـشمها حاکی از خنده رویی و شادبودن فرد می باشد.
▪ ابرو
ـ صاف: صافی و مستقیمی ابروها نشانگر اندیشه، تفکر و ایده گرایی فرد می باشد. ـ کمانی: افرادی که دارای ابروهای خمیده و کمانی هسـتند از حـکایـتـها و داسـتـانـهـای واقعی لذت می برند. - باریک: اینگونه افراد معمولا دارای اعتماد به نفس اندکی می باشند بخصوص اگر ابـروی آنها بجز باریکی، بالا و گرد نیز باشد. - پیوسته: پیوستگی ابروها نشانگر این است که فرد دائما در حال تفکر و اندیشـه بـوده و ایده های جالبی در سر دارد .
برجستگی گوشتی بین ابروها: نشانگر اراده و عزم راسخ و همت در انجام امور زندگی است. برآمدگی استخوانی بالای ابرو: نشانگر احترام به قوانین و مقررات است. ابروهای پرپشت: نشانه داشتن تفکر مبهم است و این افراد بیشتر شنونده هستند تا اینکه اطلاعاتی به دیگران بدهند. ابروهای پیوسته: نشانه داشتن تفکر دائم بوده و این افراد در استراحت مشکل دارند. ابروکمانی: ارتباط خوب با مردم، یادگیری با مثالهای کاربردی. ابروهای صاف: برخورد منطقی با امور. ابروی هشتی: ریاستطلبی، درستکاری. ▪ پلک
ـ کوچک: اگر فاصـله بـین بالای پلک و مژه کم باشد بیانگر اسـتقلال فرد می باشد و اینکه آن فرد حتی ممکن است بصورت ارادی خودش را به دیگران نزدیک نکند. ـ بزرگ: بزرگ بودن پلک دلالت بر وابستگی شدید فرد به دیگران دارد .
مطالب بیشتر در مورد چشم
چشمان درشت و زيبا:
نشان دهنده صفا، صميميت، هنرمند و عاطفي، منصف و غيرتمند، تمايل به اغراق گويي، داراي ذهني روشن و متعالي، در دوستي خونگرم، مديران موفقي هستند. چشمان بهم نزديك و كم فاصله: حسودي و كوتاه نظري، احساساتي، زنان اين گروه درونگرا و پنهان كار، حيله گر و حسابگر، موفق در امور تجاري و سياسي چشمان نيمه باز: حيله گري و دلالي، غير قابل اعتماد چشمان خمار: احساسي و در رويا بودن چشمان با فاصله زياد و دور از هم: سادگي، درستي، فكر باز، توقعات زياد از زندگي، بسيار زود باور، تمايل شديد به رمان و داستان، برونگرا، مردمي، وفادار چشمان لنگه به لنگه: چشماني كه يكي از ديگري بزرگتر است دمدمی مزاج و هر دم خيال، قدرت فكري زياد و قاطعيت ندارند. چشمان برجسته وبيرون زده: صفات منفي مثل تنبلي، پرسر و صدا، پر حرف و ظاهربين چشمان گودرفته و تورفته: موذي، اگر با فاصله هم نباشد دورو و متظاهر پلكهاي برجسته: هوش، استعداد و دقيق، گاها لاابالي و مستعد در صنايع چشمان خندان و متبسم: شوخ، قلب پاك، استعداد در صنايع، اگر زن باشد مادري با عاطفه و مهربان. مردمك در وسط چشم وسفيدي پيدا: اختلال و پيچ و خم هاي فكري، بي باك بودن چشمهاي بادامي: خودخواه و متكبر، مغرور، اگر ابروها از چشمها فاصله داشته باشد خوبي و آرامش روح. چشمهايي كه انتهايش پايين يا بالاست: ساعي، تيزهوش و بعضا موذي و حيله گر. چشمان ريز مثل كبوتر: طبع ملايم، ذلالت بر راز پوشي زياد و سكوت، محتاط و محافظه كار، صادق و راستگو، مشكل پسند، كم صبر، ناشكيبا، مردان اين گروه مديران و فرمانداران و مشاوران قوي هستند و زنان اين گروه وفادار و پايدار هستند. خودخوري و استعداد هوشي زياد. چشمان سه گوش:
اكثرا با ديگران مشكل دارند بالاخص با نامزد خود ،بي حوصله در بحث و جدل، وسواسي، ايراد گير، اهل نق زدن، سازگاري با محيط و حرفه هاي مختلف دارند. بهترين فضاي كار براي اين گروه فضاي سياسي است.
▪ بینی
ـ کوچک: گفته می شود اشـخاصی که بـیـنی کـوچـک دارنـد ذاتـا افـرادی ضعیف و اغلب غیرقابل اتکا بوده و در تصمیم هایشان استوار و ثابت قدم نمی باشند. ـ بزرگ: بزرگی بینی نشانه ابتکار و عزم و اراده می باشد. یک شـخصـیت قـوی که اثرش را برجای خواهد گذاشت. حس ریاست و علاقه به ایجاد تحول. ـ تیز: تیز بودن نوک بینی نشانگر این است که فرد خود را مقید به رعـایـت آداب و رسـوم ندانسته و با اطرافیانش به راحتی برخورد می کند. ایـنگونه افراد خـود را بـاور داشـتـه و بی باکانه و متهورانه خود را به دیگران نزدیک می کنند. ـ عقابی: خودخواهی، دودلی و حساس بودن از جمله ویژگیهای کسانی است که دارای چنین بینی می باشند .
بینی: دقیقا در وسط صورت قرار گرفته و مهمترین عضو است و اولین ورودی برای دریافت انرژی است. بینی بلند: نیاز به تسلط بر محیط کار. بینی کوتاه: توان پایان دادن به کارها و سختکوش. بینی بلند و صاف: (در نیمرخ انحنایی روی بینی دیده نمیشود) شیوه کار منطقی و برنامهریزی بلندمدت. بینی مقعر: (در نیمرخ تورفتگی روی بینی دیده میشود) شیوه کار احساساتی، نیاز به قدردانی از زحمات. بینی که (پرههای باز و عریض دارد): حمایت از عزیزان و نزدیکان بامحبت، تلاش برای موفقیت خانواده. بینی کوچک: مستقل و حمایت کم از اطرافیان. بینی سربالا: اعمال صحبتهای نسنجیده، شنونده خوب. بینی نوکپهن: (نوک بینی پهن و گوشتی) کسب امنیت مالی، مالاندوزی. بینی با نوک گرد: هنردوست و زیباییطلب. بینی با نوک نازک: ولخرج.
▪ گوش
ـ کوچک: کوچکی گوش نشانه تزلزل و احساس نا امنـی در افـراد اسـت هر چند اینگونه افراد می دانند که چه می خواهد و معمولا سخت کوش و کارکن هستند.
ـ بزرگ و دراز: این قبیل افراد معمـولا انـعـطاف پـذیـر نـبـوده و به سـختی آرام و بی خیال میشوند. - پرمو: افرادی که دارای گوشهایی پرمو هـستند مـعـمـولا وسـواسـی و نـکـته بین بوده و وقت زیادی را برای چیزهای بی اهمیت تلف می کنند.
▪ گونه
ـ برجسته: برجسـتـگی گـونه نشـانگر قـدرت، انـرژی و اعـتماد بنفس است. کسانی که دارای گـونه بـرجسته می باشند تمایل بیشتری برای پذیرفتن اشتباهات دیگران دارند. ـ گود: علاوه بر جذابیت و زیبایی دلیلی بر خوش مشربی و سازگاری فرد می باشد.
▪ چانه و فک
ـ فک چهارگوش: افـراد با فـک چـهار گـوش و مـربعی انـسانهای تـسخیر ناپذیر و سرکش می باشند. آنها توانایی تبدیل رویاهایشان به واقعیت را دارند. ـ چانه های برآمده: اینگونه افراد، اشـخاصی خود ستـا بوده و تصـور میکنند هیچ چیزی جز خود آنها اهمیت ندارد و جز خودشان حرف کس دیگری را قبول نداشته و خود را عقل کل می دانند. - چانه: در چهرهشناسی، چانه نشاندهنده صفاتی از جمله قاطعیت، رقابتجویی و پرخاشگری است. - چانه بزرگ و برجسته : یعنی صفاتی از جمله قاطعیت، رقابتجویی و پرخاشگری جزو خصوصیات شماست. - چانه کوچک: فردی آرام و صلحطلب هستید. ▪ لب
ـ قلوه ای: لبهای قلوه ای علاوه بر زیباتر نمودن صورت،نشانه بخشش و گشاده دستی می باشد. معمولا اینگونه افراد تمایل دارند در مورد خودشان صحبت و گفتگو کنند. ـ نازک: نازک بودن لب بیانگر خویشتن گرایی ذاتی در اشخاص است. ـ لب بالایی نازک پایینی قلوه ای: نشانه این است که فردی متـقـاعد کنـنـده و مـجاب کننده می باشد. ● مطلب آخر چهره خوانی یک علم دقیق و ثابت شده نیست و حتی با گذراندن دروه های آموزشی دقیق و پیشرفته نیز نمی توان بطور قطع در مورد شخصیت و درون افراد صــحبت نمود. نتایج شما در سنجش شخصیت، بستگی به تعداد فاکتورهای مورد تحلیل قـرار گرفـته دارد ولی با بـیاد داشتن نکات ذکر شده می توانید قبل از صحبت کردن با افراد تا حدی متوجه شخصیت آنها شوید.
|
سالهاي سال بود كه چينيها باور داشتند چهره افراد ميتواند واقعيتهاي پنهان شخصيتشان را آشكار كند. شايد چنين تصوري از نظر شما غيرواقعي بهنظر برسد اما بررسيهاي جديد هم نشان ميدهد كه پيشاني نوشت آدمها، شخصيتشان را هم آشكار ميكند. فيلسوفهاي چيني ميگويند 5 عنصر در جهان ميتواند زندگي ما را تحتتاثير قرار دهد؛ چوب، ، آب، آتش، زمين و فلز. از نظر آنها هر كدام از ما تلفيقي از اين عناصر را در چهره خود داريم اما يكي از اين عناصر، نسبت به بقيه آنها شاخصتر است. گذشته از فيلسوفهاي قديمي، پژوهشگران امروزي هم اين موضوع را تاييد ميكنند. سيمون برون، يكي از متخصصان انگليسي كتابي در مورد اين موضوع نوشته و توضيح ميدهد كه چطور هركدام از شما ميتوانيد شاخصترين عنصر را در چهره ديگران شناسايي كنيد و از طريق آن به شخصيتشان پيببريد.
چهرههاي چوبی
بيشتر ضربتي و بدون فكر عمل ميكنند، بلندپروازند و فوقالعاده با اعتماد به نفس كارهايشان را انجام ميدهند. آدمهايي كه عنصر وجوديشان چوب است، بسيار فعالند و هميشه ذهنشان سرشار از ايدهها و طرحهاي تازه است. وقتي يك پروژه جديد به ذهن اين افراد ميرسد، صبر ندارند تا آن را شروع كنند اما در مقابل، وقتي كاري را به دست ميگيرند، زود از آن خسته ميشوند.
جاهطلبي آنها باعث ميشود كه گاهي بيرحم جلوه كنند و جز به منافع خودشان به چيزي فكر نكنند. افرادي كه چهره چوبي دارند، نترس هستند و از اينكه به قلمروهاي ناشناخته وارد شوند ابايي ندارند. اين افراد براي رسيدن به هدفشان هركاري ميكنند.
اگر خواستگارتان چهرهاي با اين ويژگيها دارد، بدانيد كه اعتماد به نفس بالايي دارد و ديگران نميتوانند او را از فكري كه در سر دارد، منصرف كنند. شور و شوق اين افراد براي عملي كردن ايدههاي تازه هميشه هم خوب نيست چون اگر در اين ميان، كسي سد راهشان شود، تحريكپذير و تندخو ميشوند و بيرحمانه او را پس ميزنند.
چهرههايي از عنصر آب
اين افراد انعطافپذيرند و خوب ميتوانند خودشان را با شرايط وفق دهند. در كنار آنها خوش ميگذرد و عاشق تنوع و تغيير هستند. آنها به ظاهر اهميت زيادي ميدهند و هميشه هم لبخند به لب هستند. حل كردن مشكلات مردم، يكي از لذتبخشترين كارها براي اين افراد است.سلامت و مهر
اگر با فردي كه چنين چهرهاي دارد آشنا شويد، ممكن است بعد از مدتي فكر كنيد او را بهخوبي شناختهايد اما درواقع، شناختن آنها بهطور كامل، سختتر از آن چيزي است كه شما فكر ميكنيد؛ چون مرموز هستند و آنچه در ذهنشان ميگذرد را راحت با ديگران در ميان نميگذارند. افرادي كه عنصر وجوديشان آب است، ميتوانند موضوعات را از زواياي مختلف ببينند اما گاهي هم به يك آدم حساس تبديل ميشوند كه آزردگيها و زخمهاي وجوديشان را در مقابل ديگران آشكار نميكنند.
چهرههاي آتشين
بدانيد خواستگاري كه چنين چهرهاي دارد، ماجراجو، اجتماعي و برونگراست و عاشق اين است كه توجه ديگران را بهخود جلب كند. چهرههاي آتشين، بيشتر بهدنبال مشاغل سرگرمكننده و هنري ميروند. آنها به عواقب كارهايشان خيلي توجه نميكنند و تنها در فكر لذت بردن از لحظه هستند. اين آدمهاي عجيب و غريب عاشق موضوعات اندوهناك هستند و حتي اگر مشكلي در زندگيشان نباشد، گاهي براي خلق يك تراژدي پيشقدم ميشوند.salamatomehr
آنها آدمهايي رك هستند و به دليل اينكه كسي را نرنجانند حرفشان را در دلشان نگه نميدارند و اگر حسي دارند، آن را به راحتي نشان ميدهند. در كنار چنين فردي به شما خوش ميگذرد و بيشتر دوستان زيادي دارند اما واي به روزي كه شيطان درونشان بيدار شود. آتشينها آدمهاي ريسكپذيري هستند و بعيد نيست كه گاهي به دليل همين عادت، همه زندگيشان را از دست بدهند. براي مثال اگر همسر آينده شما در اين گروه باشد و روزي احساس كند كه شغلش را دوست ندارد، بلافاصله رهايش ميكند چراكه اگر موضوعي بهنظر اين آدمها كسالتآور بيايد، در نخستين فرصت رهايش ميكنند.
چهرههاي زميني
اگر خواستگارتان چنين چهرهاي دارد، بدانيد كه مرد عمل است و روي آسمانها زندگي نميكند. گرچه احتمالا كمي خجالتي است و مدتي طول ميكشد تا سفره دلش را برايتان باز كند اما اگر چنين فردي را به زندگيتان راه دهيد، به شما تا ابد وفادار ميماند. انرژي زمين در اين افراد با كمي حسادت و كينهتوزي هم همراه است. اگر به فردي كه چنين چهرهاي دارد ضربه بزنيد، اين ضربه به عمق قلبش وارد ميشود و مدتها طول ميكشد تا شما را ببخشد. اما در مقابل، اين فرد وفادار، گرچه حساس است اما باهوش و منطقي هم هست و عجولانه تصميم نميگيرد. پس در كنار او ميتوانيد با خيال راحت زندگي كنيد و مسئوليت تصميمات بزرگ را بهعهدهاش بسپاريد.
زمينيها به انجامدادن سريعالسير كارها علاقهاي ندارند. آنها دوست دارند با صبر و حوصله كارشان را انجام دهند و به همين دليل ديگران مهر كند بودن را روي آنها ميچسبانند، اما در واقع اين افراد، دوست دارند كارها را در زماني كه خودشان ميخواهند و به شيوهاي كه خودشان دوست دارند، انجام دهند. آنها سختكوش و با انصافند و تعريف دقيقي از درست و غلط را در ذهن خود دارند كه به راحتي نميتوانيد تغييرش دهيد.
چهرههاي فلز
اين افراد كاملا خويشتندار هستند و ترجيح ميدهند گاهي از ديگران كنارهگيري كنند. افرادي كه عنصر وجوديشان فلز است، مصمم هستند و سرسختانه روي موضوعات تمركز ميكنند. معمولا آدمهايي كه در ارتباط با آنها قرار دارند، هيچ اطميناني نسبت به جايگاهي كه در زندگي اين فرد دارند، نميتوانند داشته باشند و جالب اين است كه يك فلزي از اين موضوع لذت هم ميبرد.
اگر خواستگاري با اين خصوصيات ظاهري داريد، از قبل بدانيد كه احتمالا شخصيتي كنترلگر دارد و اگر انرژي فلز در او توسط انرژيهاي ديگر كنترل نشود، به رفتارهاي وسواسي و سرشار از اضطراب كشيده ميشود، چراكه شخصيتهاي فلزي، بهخودي خود نوعي بيصبري و خشم را درون دارند اما اگر توسط انرژيهاي ديگر كنترل شوند، به ندرت اين رفتارها را از خود بروز ميدهند. اما زندگي با اين افراد سراسر مشكل نيست. آنها آدمهاي مصممي هستند كه آسان تسليم نميشوند و ميخواهند هرطور شده كاري كه ميكنند را به سرانجام برسانند، پس اگر با خصوصيات گفته شده مشكلي نداريد و بهدنبال فردي ميگرديد كه خوب بتواند از پس زندگياش بربيايد، يكي از آنها را انتخاب كنيد.
منابع : - vista - zanerooz.blogfa.com - مجله سیب سبز
کانال تلگرام بزرگترین مرجع روانشناسی ایران https://telegram.me/joinchat/CqcX2jzIZxNFhXBYQEW7Ew
دیدگاه خود را بیان کنید